یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

حس غريبيست در اتمام

از گوشه چشم نگاهش ميكنم
موقرانه ايستاده و به تابلوهايم خيره مانده
چند تكه كيك را در بشقاب ميگذارم و فنجانها را پر ميكنم از چاي
باد خنك از پنجره به صورتم ميخورد
نفس ميكشم
ميگويد:تمامش نكردي هنوز
ميگويم : حس غريبيست در اتمام
مينشينم و سيني را روي ميز ميگذارم
ورقهايم را دست ميكشد
ميز مملو از كتاب است و جزوه و طرح
گلهايي را كه ديشب خريده بوديم
كنار تخت گذاشته ام
نگاهشان حس خوبي به من ميدهد
خوشحالم از حضورش
خوشحال است از بودنم
هردو نگاهي ميكنيم بهم
...
ميگويم
بيشتر از دوساعت در كل شبانه روز نمي خوابم
اين روزها كارهايم زياد است
و رفت و امدهايم
بماند به كارهايي كه هميشه بايد من
انجامشان دهم
...
ميگويد:
ممنونم براي نوشته هايت
اما من چشمهايم را بر ميگيرم...
Hري حس غريبي دارد اتمام
خودش هم ميداند

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:حس,غریب,شبانه,انجام,خوشحال,غریب,تخت,جزوه,شبانه,نوشته,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    حس غريبيست در اتمام

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا